کد مطلب:305475 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:227

در بیان برخی اسامی و القاب شریفه حضرت فاطمه و برخی از فضائل آن جناب
ابن بابویه به سند معتبر از یونس بن ظبیان روایت كرده است كه حضرت صادق علیه السّلام فرموده كه فاطمه علیهاالسّلام را نُه نام است نزد حق تعالی: فاطمه علیهاالسّلام وصدیقه ومُباركه وطاهره و زكیّه و راضیه و مرضیّه و مُحدّثه و زهراء. پس حضرت فرمود كه آیا می دانی كه چیست تفسیر فاطمه؟ یونس گفت، گفتم: خبر ده مرا از معنی آن ای سیّد من؛ حضرت فرمود: فُطِمَتْ مِنَ الشَّر؛ یعنی بریده شده است از بدیها، پس حضرت فرمود كه اگر امیرالمؤمنین علیه السّلام تزویج نمی نمود او را، كفوی ونظیری نبود او را بر روی زمین تا روز قیامت نه آدم ونه آنها كه بعد از او بودند. [1] .

علامه مجلسی رحمه اللّه در ذیل ترجمه این حدیث فرموده كه «صدیقه» به معنی معصومه است، و«مباركه» یعنی صاحب بركت در علم و فضل وكمالات و معجزات واولاد كرام و«طاهره» یعنی پاكیزه از صفات نقص و«زكیّه» یعنی نموّ كننده در كمالات وخیرات و«راضیه» یعنی راضی به قضای حق تعالی و«مرضیه» یعنی پسندیده خدا ودوستان خدا و«محدّثه» یعنی مَلَك با اوسخن می گفت و «زهراء» یعنی نورانی به نور صُوری و معنوی. و بدان كه این حدیث شریف دلالت كند بر اینكه امیرالمؤمنین علیه السّلام از جمیع پیغمبران واوصیای ایشان به غیر از پیغمبر آخرالزّمان افضل می باشد بلكه بعضی استدلال بر افضلیت فاطمه زهرا علیهاالسّلام بر ایشان نیز كرده اند انتهی. [2] .

و در احادیث متواتره از طریق خاصّه وعامّه روایت شده است كه آن حضرت را برای این فاطمه نامیده اند كه حق تعالی او را و شیعیان او را از آتش جهنم بریده است. [3] .

وروایت شده كه از حضرت رسول صلی اللّه علیه وآله وسلّم پرسیدند كه به چه سبب فاطمه را بتول می نامی؟ فرمود: برای آنكه خونی كه زنان دیگر می بینند او نمی بیند، دیدن خون در دختران پیغمبران ناخوش است. [4] .

شیخ صدوق رحمه اللّه به سند معتبر روایت كرده است كه چون حضرت رسول صلی اللّه علیه وآله وسلم از سفری مراجعت می فرمود اوّل به خانه حضرت فاطمه علیهاالسّلام تشریف می بردند و مدتی می ماندند و بعد از آن به خانه زنان خود می رفتند؛ پس در بعضی از سفرهای آن حضرت جناب فاطمه علیهاالسّلام دو دستبند وگلوبند وگوشواره از نقره ساخت و پرده بر دَرِ خانه آویخت، چون آن جناب مراجعت فرمود به خانه فاطمه علیهاالسّلام تشریف برد واصحاب بر در خانه توقف نمودند چون حضرت داخل خانه شد و آن حال را در خانه فاطمه مشاهده فرمود، غضبناك بیرون رفت و به مسجد درآمد و به نزد منبر نشست، حضرت فاطمه دانست كه حضرت برای زینتها چنین به غضب آمدند، پس گردنبند ودست برنجها وگوشواره ها را كند و پرده ها را گشوده وهمه را به نزد آن جناب فرستاد وبه آن شخص كه آنها را می برد گفت به حضرت بگو كه دخترت سلام می رساند ومی گوید اینها را در راه خدا بده. چون آنها را به نزد آن حضرت آوردند سه مرتبه فرمود: كرد فاطمه آنچه را كه می خواستم پدرش فدای اوباد! دنیا از برای محمّد وآل محمّد نیست اگر دنیا در خوبی نزد خدا برابر پشه ای بود خدا در دنیا كافران را شربتی آب نمی داد؛ پس برخاست وبه خانه فاطمه علیهاالسّلام داخل شد. [5] .

شیخ مفید وشیخ طوسی از طریق عامه روایت كرده اند كه حضرت رسول خدا صلی اللّه علیه وآله وسلّم فرمود كه فاطمه پاره تن من است هر كه او را شاد گرداند مرا شاد گردانیده است و هر كه او را آزرده كند مرا آزرده است، فاطمه علیهاالسّلام عزیزترین مردم است نزد من. [6] .

وشیخ طوسی از عایشه روایت كرده است كه می گفت: ندیدم احدی را كه در گفتار وسخن شبیه تر باشد از فاطمه به رسول خدا صلی اللّه علیه وآله وسلّم چون فاطمه به نزد آن حضرت می آمد اورا مرحبا می گفت ودستهای او را می بوسید و در جای خود می نشاند، چون حضرت به خانه فاطمه می رفت برمی خاست واستقبال آن حضرت می كرد ومرحبا می گفت ودستهای آن حضرت را می بوسید. [7] .

قطب راوندی مُرسلاً روایت كرده است كه چون حضرت فاطمه علیهاالسّلام از دنیا رحلت فرمود اُمّ اَیْمَن سوگند یاد كرد كه دیگر در مدینه نماند؛ زیرا كه نمی توانست جای آن حضرت را خالی ببیند پس، از مدینه متوجه مكه شد در بعضی از منازل او را تشنگی عظیمی روی داد چون از آب مأیوس شد دست به سوی آسمان دراز كرد وگفت: خداوندا! من خادمه حضرت فاطمه علیهاالسّلام ام، آیا مرا از تشنگی هلاك خواهی كرد؟ پس به اعجاز فاطمه علیهاالسّلام دَلْو آبی از آسمان برای اوبه زیر آمد چون از آن آب بیاشامید تا هفت سال محتاج به خوردن وآشامیدن نگردید، مردم او را روزهای بسیار گرم برای كارها می فرستادند تشنه نمی شد. [8] .


[1] «الخصال شيخ صدوق» 2 /414، باب التسعة، حديث سوم.

[2] جلاء العيون ص 162، چاپ سرور، قم.

[3] جلاء العيون ص 165؛ «فضائل پنج تن» آيت اللّه فيروز آبادي 4 /9.

[4] «معاني الاخبار» شيخ صدوق ص 64، «روضة الواعظين» 1 /149.

[5] «امالي شيخ مفيد» ص 305، مجلس 41، حديث 348.

[6] «امالي شيخ مفيد» ص 159، «امالي شيخ طوسي» ص 24، مجلس اول، حديث 30.

[7] «امالي شيخ طوسي» ص 400، مجلس 14، حديث 892.

[8] «الخرائج راوندي» 2 /530.